۰۰۴-ای به داغ لاله، تسکین! فاطمه!

21 فروردین 1392 در 4:58ق.ظ

السلام علیک یا فاطمه الزهرا

ای به داغ لاله، تسکین! فاطمه!

 یاسِ باغستانِ یاسین! فاطمه!

هیچ گل را رنگ و بویی بی‌ تو نیست 

در دل من، آرزویی بی تو نیست

نرگس بیمار خود، بیدار دار

تا نگردد کار این گلزار، زار

ای حجازی بانو! از یثرب مرو

آفتابا! جانب مغرب مرو

روشن از خورشید رخ، عالم کنی

از سرم، سایه مبادا کم کنی

ای به درد بی‌کسی درمان! بمان

دودمانم را سر و سامان! بمان

ای پرستو! حرفی از هجرت مزن

آشنای من! دم از غربت مزن

ای مرا بر صبر خوانده! می‌روی؟

حرف‌ها ناگفته مانده، می‌روی؟

کوثرا! تا کی تو را جوش و خروش؟

این قَدَر از زمزم اشکت منوش

زهره‌ی من! مشتریّ غم مباش

این قَدَر بر ماه خود، اختر مپاش

مدّتی از تو ندیدم جز گریست

قصّه‌ی تابوت و لبخند تو چیست؟

نیست ما را غم در این غربت‌سرا

تو مرا داری و من دارم تو را

نفْسِ احمد، من؛ تو با من، هم‌نَفَس

جفتِ ما طاق است و چون ما نیست کس

قدر نشناسند، این امّت ولی

قدر تو، تنها علی داند، علی

آن که هر تنها، به سویش پر کشد

بی تو طعم تلخ تنهایی چشد

گر چه دانم آیدم پایان صبر

بعد از این، دست من و دامان صبر …

جواد هاشمی “تربت”

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *