۰۰۲-بریدم از همه پیوند و بر تو دل بستم

1 فروردین 1392 در 4:19ب.ظ

السلام علیک یا صاحب الزمان

بریدم از همه پیوند و بر تو دل بستم

به مهر روى تو با مهر و ماه پیوستم

مرا ز ساغر ابرویت آن چنان شورى است

که بى تملق ساقى، خراب و سرمستم

که آفتاب جمال تو دید و آب نشد؟

صواب نیست که با هستى تو من هستم

به پاى بوس تو دارم سرى ولى بى مغز

دریغ از اینکه جز این بر نیاید از دستم

رها نشد ز تو تیرى که بر دلم ننشست

به خاک پاى تو سوگند ناز آن شستم

به گرد کوى تو گرد از وجود من برخاست

اگر چه نیست شدم لیک باز ننشستم

به جستجوى دهانت که چشمه نوش است

در اولین قدم از جوى زندگى جستم

سر ار ز لطف تو از فراق فرقدان بگذشت

ولى ز قهر تو طرف کلاه نشکستم (۴۷۰)

گر التفات نباشد تو را به من چه عجب

تو شاهباز بلند آشیان و من پستم

به راستى به تو آراست مفتقر خود را

نبودى ار تو من از خویشتن نمى رستم

(آیت الله غروی اصفهانی )

( کمپانی )

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *